کارهای سوزن‌دوزی دستی رقیه کم‌نظیر است. کمتر کسی باور می‌کند دوخت‌های ظریفی که روی تاروپود پارچه‌ها زده شده کار دست است. رقیه سال‌هاست با مهروماه همراه است و در این مدت از هنر و توانمندی‌اش برای کسب درآمد استفاده می‌کند. با او به گفت‌وگویی دوستانه نشستیم تا برایمان از خودش، زندگی‌اش و مسیری که تا امروز طی کرده بگوید. از کودکی می‌گوید: «سه‌ساله بودم که به دلیل جنگ از افغانستان مهاجرت کردیم. اول به پاکستان رفتیم و بعد از چند سال به ایران آمدیم. آن زمان در ایران نمی‌توانستیم به مدرسه عمومی برویم و به همین دلیل در مدرسه مخصوص افغانستانی‌ها چند سالی درس خواندم». می‌دانم دختری کوچک دارد، از او درباره دخترش می‌پرسم: «17 ساله بودم که ازدواج کردم، مدتی بعد بچه‌دار شدم. دخترم در کودکی دچار تشنج شد و به همین دلیل تا امروز مشکل تکلم دارد. همسرم وقتی دخترم کوچک بود ما را ترک کرد و من یک‌تنه او را بزرگ کردم. الآن تحت درمان است و می‌دانم آنکه دردی داده دوایش را هم می‌دهد». امید در کلامش پیداست. از فعالیت کاری خود می‌گوید و اینکه چطور سوزن‌دوزی را به‌صورت حرفه‌ای شروع کرده است: «کارهای دستی را ما از کودکی یاد می‌گرفتیم. من هم از مادر و همسر برادرم انواع سوزن‌دوزی را یاد گرفتم. اوایل فقط برای خودم و خانواده و همسایه‌ها به‌صورت سرگرمی کار می‌کردم اما کم‌کم جدی‌تر به آن نگاه کردم. دخترم انگیزه اصلی من برای این کار بود. وقتی مسئولیت او را داشتم به توانایی‌های خودم باور پیدا کردم و خواستم از آن چیزی که بلدم استفاده کنم.» درباره آشنایی با مهروماه می‌گوید: «از طریق دوستم با بخش صنایع آشنا شدم. از همان ابتدا شروع به کار و گرفتن سفارش کردم. الآن تقریباً نیمی از هزینه‌های زندگی را از این کار به دست می‌آورم.» اعتقاد دارد هرکس هر هنری را که بلد است می‌تواند به کار تبدیل کند. می‌گوید: «ما زنان باید خودمان را باور کنیم و بدانیم که می‌توانیم به جای تلف کردن وقت برای کارهای دیگر، از توانایی‌هایمان برای کار استفاده کنیم.»

رقیه آرزوهای بزرگ در سر دارد، می‌خواهد مهاجرت کند. می‌گوید: «می‌خواهم صنایع دستی را گسترش دهم. الآن به صنایع‌دستی به چشم بازار نگاه می‌کنند اما صنایع‌دستی هنر است و نباید به آن بازاری نگاه کرد.»

در بین صحبت‌هایش سکوت می‌کند، اندکی بعد ادامه می‌دهد: «من خیاطی، قالیبافی، پته‌دوزی، خامه‌دوزی، چرم‌دوزی بلدم و در آینده هرکدام از اینها را می‌توانم ادامه دهم. کار برای من عاری نیست. من کارگری و دست‌فروشی در مترو هم امتحان کرده‌ام. الآن هم با این هنر درآمد دارم و روزی‌ام می‌رسد. می‌خواهم در کنار تلاش برای درمان دخترم به جایی برسم که بتوانم خودم موسسه‌ای بزنم و این هنر را به زنان مانند خودم آموزش می‌دهم».

با اراده‌ای که در او می‌بینم رسیدن به چنین روزی دیر نیست.