نه به نسل‌کشی، نه به کودک‌کشی، نه به سکوت در برابر جنایت

نه به نسل‌کشی
نه به کودک‌کشی
نه به سکوت در برابر جنایت

در سکوتی سنگین و غم‌بار، جهان بار دیگر شاهد فاجعه‌ای انسانی در غزه است؛ جایی که کودکان، بی‌پناه‌ترین قربانیان جنگ و خشونت، هر روز زیر آوار بمب‌ها دفن می‌شوند؛ بی‌آن‌که صدایی از نهادهای مدعی حقوق بشر بلند شود.

آنچه امروز در غزه می‌گذرد، تنها یک بحران سیاسی یا نظامی نیست؛ این، یک نسل‌کشی آشکار و سازمان‌یافته است. اسرائیل با حمایت مستقیم و آشکار ایالات متحده آمریکا، بی‌هیچ ملاحظه‌ای کودکان، زنان و غیرنظامیان را هدف قرار می‌دهد. این جنایات نه‌تنها نقض صریح اصول اولیه حقوق بشر است، بلکه لکه ننگی بر وجدان بشری است که از مقابل آن بی‌تفاوت عبور می‌کند.

کودکانی که امروز در غزه از گرسنگی جان می‌دهند، نه تهدیدی برای امنیت‌اند و نه حامل سلاحی؛ آن‌ها فقط قربانیان سکوت مرگبار جامعه جهانی‌اند. سکوت نهادهای بین‌المللی و مدعیان دروغین حقوق بشر، مشارکتی پنهان در این جنایت است.
هر وجدان بیداری در جهان نمی تواند در مقابل این فاجعه انسانی بی تفاوت باشد.

همه وجدانهای بیدار در جهان باید، با محکوم‌کردن این جنایات، خواستار اقدام فوری برای توقف کشتار ، پایان محاصره غزه، ورسیدگیربه وضعیت انسانی مردم فلسطین، باشند.

تاریخ این سکوت را فراموش نخواهد کرد.

مهر و ماه به روایت تصویر در اردیبهشت 1404

در اردیبهشت‌ماه، با امید به روزهایی روشن با برگزاری فعالیت‌های متنوع، کنار کودکان و خانواده‌ها بودیم. در این گزارش تصویری، بخشی از تلاش‌های مشترک‌مان برای ساختن روزهایی امن‌تر و شادتر برای کودکان و زنان را با شما به اشتراک می‌گذاریم.

 

 

در مرزها: روایت تلخ یک خانواده افغان در سایه اخراج‌های ناگهانی

بی‌پناهی در مرزها: روایت تلخ یک خانواده افغان در سایه اخراج‌های ناگهانی

در روزهایی که سیاست‌های مهاجرتی ایران به‌شکلی ضرب‌الاجل و بی‌رحم در حال تغییر است، زندگی بسیاری از پناهندگان افغانستانی به کابوسی بدل شده است؛ پناهندگانی که سال‌ها در ایران زیسته‌اند، خانه ساخته‌اند، کودکانشان در این خاک متولد شده‌اند، اما اکنون با یک دستور، از همه چیز خود رانده می‌شوند.

یکی از نگران‌کننده‌ترین موارد اخیر درباره کودکی ۱۰ ساله است که توسط گشت سیار کودکان کار و خیابان از سطح شهر به مرکزی برای نگهداری منتقل شده. تراژدی از آنجا آغاز شد که مادر این کودک پس از اطلاع از محل نگهداری فرزندش، برای پیگیری همراه با دیگر کودکش که در آغوشش بود به مرکز مراجعه کرد؛ اما مادر به همراه دو فرزندش به اردوگاهی که برای نگهداری اتباعی که باید رد مرز شوند است منتقل شدند. مادر طی تماسی به پدر اطلاع می دهد اما پدری که دستش از همه جا کوتاه است نمی‌تواند از تمام سرمایه‌ای که طی سال‌ها جمع کرده بود و به عنوان پول پیش به صاحبخانه داده بود بگذرد. این مانع مالی می‌تواند سرنوشت یک خانواده را در لحظه‌ای تغییر دهد. مانند پدر این خانواده که به دلیل همین مسئله، نتوانست برای تحویل گرفتن همسر و فرزندانش به اردوگاه مراجعه کند و آنها توسط اداره اتباع از کشور اخراج شدند.

در همین حین یک فاجعه‌ انسانی دیگری برای این خانواده در جریان بود: چهار کودک دیگر در خانه، بی‌خبر از سرنوشت مادر و برادرانشان، تنها و بی‌سرپرست ماندند. پدر خانواده، درگیر فقر، استیصال و بی‌خبری، در تلاش برای پیگیری، هر روز بیشتر در باتلاق بی‌پاسخی فرو می‌رود.

این تنها یک نمونه از ده‌ها و شاید صدها خانواده‌ای‌ست که در پی اجرای قانون جدید اخراج اتباع بدون مدرک، گرفتار شده‌اند. قوانینی که حتی فرصت و امکان گرفتن دستمزدهای عقب‌مانده را فراهم نمی‌کند و بستر سوءاستفاده‌های گسترده‌ای را نیز مهیا کرده‌اند.

همانطور که صاحبخانه‌ها در بسیاری از موارد از پس‌دادن پول پیشِ خانه خودداری می‌کنند، چرا که می‌دانند مستأجر به‌ناچار باید کشور را ترک کند. کارفرمایانی که ماه‌ها از کار مهاجران افغان بهره برده‌اند، حالا با علم به شرایط موجود، از تسویه حساب شانه خالی می‌کنند. برای خانواده‌ای که شاید تمام سرمایه‌اش پول پیش خانه و دستمزد چند ماه کار باشد، این سرقتِ بی‌صدا به‌مراتب ویران‌گرتر از رد مرز شدن است.

در شرایطی که بحران انسانی در مرزهای افغانستان در حال عمیق‌تر شدن است، این شیوه اخراج، نه تنها ناقض اصول اولیه حقوق بشر است، بلکه بنیان خانواده‌هایی را در هم می‌ریزد که سال‌ها در این سرزمین تلاش کرده‌اند زندگی‌ای شرافتمندانه بسازند.

همکاران مددکار اجتماعی مهروماه برای حمایت از این خانواده و خانواده‌های دیگری که در وضعیتی مشابه به سر می‌برند در حال انجام اقدامات و حمایت‌هایی است اما مگر حمایت سازمان‌های مردم‌نهاد در برابر این بی‌عدالتی تا چه حد می‌تواند مرهمی بر زخم این خانواده‌ها باشد؟!

اکنون بیش از همیشه، نیاز به صدایی است که این بی‌عدالتی را فریاد کند؛ صدایی برای مادرانی که ناپدید شده‌اند، برای کودکانی که در خانه منتظر مانده‌اند، و برای پدرانی که زیر بار ناتوانی و بی‌خبری، هر روز تکیده‌تر می‌شوند.

در سال ۱۴۰۳، با تمام سختی‌های اقتصادی، اجتماعی و حوادثی که بر جامعه سایه انداخت، ما تردید نکردیم و ادامه دادیم.

در سالی که پر از بحران و چالش بود، ایستادیم در کنار زنانی که پا به مسیری تازه گذاشتند و کودکانی که با امید چشم به آینده دوختند. در سال ۱۴۰۳، با تمام سختی‌های اقتصادی، اجتماعی و حوادثی که بر جامعه سایه انداخت، ما تردید نکردیم و ادامه دادیم. مثل همیشه، با برنامه‌ای از پیش طراحی‌شده، قدم‌به‌قدم جلو رفتیم تا راه توانمندسازی هموارتر شود و صدای زنان و کودکان رنجدیده، رساتر. اکنون وقت آن رسیده تا بخشی از آنچه با هم ساختیم را در قالب گزارش عملکرد با شما به اشتراک بگذاریم.

 

کاهش فشارهای روانی رد مرز مهاجرین

هفته گذشته کارگاهی با حضور حقوقدان خانم مژگان عطار و مددکاران اجتماعی و روانشناس موسسه مهروماه، در جهت کاهش فشارهای روانی رد مرز مهاجرین افغانستانی و تبعات آن بر خانواده‌ها برگزار شد. در این کارگاه بیش از ۵۰ نفر حضور داشتند.دختران و زنانی که حتی در ایران متولد شده‌اند و به ناگاه بعد از سال‌ها تحصیل و زندگی در  ایران، باید ایران را ترک کنند و با نگرانی از آینده خود در زیر سایه طالبان، به  اخراجشان اعتراض دارند، اعتراضی که به هیچ کجا نمی‌رسد.

سالی دیگر را آغاز کردیم با امید به تغییر

سالی دیگر را آغاز کردیم با امید به تغییر، با تلاش برای ترمیم زخم‌هایی که بی‌عدالتی و نابرابری بر جان زنان و کودکان مهروماه زده است. در این گزارش تصویری با گوشه‌ای از آنچه در مهروماه و در اولین ماه از سال جدید انجام داده‌ایم تا به راهمان در مسیر تغییر ادامه دهیم، آشنا می‌شوید.

به مناسبت روز معلم بار دیگر در کنار معلم‌های پرتلاش مهروماه گرد هم آمدیم تا زحماتشان را پاس بداریم‌.

به مناسبت روز معلم بار دیگر در کنار معلم‌های پرتلاش مهروماه گرد هم آمدیم تا زحماتشان را پاس بداریم‌. در جشن روز معلم، کودکان حیاط موسسه را با کاردستی‌های خود آذین‌بندی کردند و هر کلاس برای معلم‌شان با ذوق و شوق جشن گرفتند و با قلب‌های کودکانه‌شان این روز را تبریک گفتند. قدردان زحمات بی‌دریغ معلم‌های عزیز مهروماه و همه معلم‌هایی که با تعهد و عشق خود دنیای کودکان را روشن‌تر می‌کنند و آنها را برای زندگی آماده می‌کنند، هستیم.

روز معلم را به تمام آموزگاران فهیم و دلسوز تبریک می‌گوییم

روز معلم را به تمام آموزگاران فهیم و دلسوز تبریک می‌گوییم؛ به‌ویژه آنانی که در دل دشواری‌ها، با صبوری و عشق چراغ دانایی را روشن نگه می‌دارند. شما که در کلاس‌های کوچک یا بی‌سقف، با کمترین امکانات اما بزرگ‌ترین دل‌ها، بذر آگاهی می‌کارید، قهرمانان بی‌ادعای فردای این سرزمین هستید. سپاس برای ایستادگی‌تان در برابر نابرابری‌ها، برای امیدی که در دل کودکان می‌نشانید، و برای صدایی که گاه تنها پناه یک کودک است. روزتان پر از احترام، مهربانی و نور.

روز جهانی کارگر را گرامی می داریم به یاد کودکانی که به جای تجربه کودکی مجبور به کار هستند

امسال در حالی روز جهانی کارگر را گرامی می‌داریم که هنوز در سوگ کارگران جان‌باخته در فاجعه بندر رجایی بندرعباس هستیم. بنا بر اخبار منتشرشده، اکثر قربانیان این حادثه از کارگران زحمتکش این بندر بوده‌اند. فجایع تلخی که همواره بیشترین آسیب را به کارگران وارد می‌کند؛ چه فروریختن آوار معادن در طبس و دامغان باشد، چه حوادثی مانند پلاسکو و متروپل. کارگران ستون فقرات اقتصاد هر جامعه‌اند، اما سال‌هاست زیر بار فقر، بی‌عدالتی و فقدان حمایت‌های کافی، خمیده شده‌اند. بسیاری از آنان با حقوق اندک، قراردادهای موقت، محیط‌های ناایمن و نبود امنیت شغلی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. با این حال، در دل این رنج‌ها، گروهی هستند که حتی نام «کارگر» برایشان بزرگ است: کودکان کار. کودکانی که به‌جای مدرسه، ابزار کار به دست گرفته‌اند. نه انتخابشان بوده که کار کنند، نه رؤیایشان دست‌فروشی در خیابان‌ها یا کار در کارگاه‌های تاریک و بی‌نور. آن‌ها برای نان‌آور بودن به دنیا نیامده‌اند، اما فقر و بی‌توجهی مسئولان، آن‌ها را از بازی، آموزش و حتی تجربه کودکی محروم کرده است. متأسفانه قوانین حمایتی در مورد کودکان کار دچار کاستی‌های فراوانی است؛ از ابهام در تعریف سن کودکی و تناقض میان اصل ۳۰ قانون اساسی و مواد ۷۹ تا ۸۴ قانون کار گرفته تا نادیده‌گرفتن ماده ۳۲ پیمان‌نامه حقوق کودک و مقاوله‌نامه ۱۸۲ سازمان بین‌المللی کار، همه باعث پایمال‌شدن حقوق این کودکان شده‌اند. ما هر روز از کنارشان عبور می‌کنیم، بی‌آن‌که بپرسیم: چرا باید کودکی کار کند؟ چرا از آینده‌اش سهمی ندارد؟ بیاییم روز جهانی کارگر را به بهانه‌ای تبدیل کنیم برای شنیدن صدای کودکانی که هنوز خوب بلد نیستند سخن بگویند، اما دست‌هایشان پینه بسته. برایشان فریاد بزنیم، شاید روزی فرا برسد که دیگر کودکی، ناچار به بزرگ شدن در این شرایط نباشد.