وقوع سیل در استان سیستان و بلوچستان، نه ناگهانی بود، نه غیرمترقبه، فاجعه ای بود اما، که آسیب های بسیار و خسارات عظیم وارد آورد، به مردمی که همواره با فاجعه دست به گریبانند؛ با بلاهای طبیعی و ساخته دست بشر! مردمانی مهربان، صبور، باوقار و در عین ناداری چنان بی نیاز و بخشنده که مهمان نوازی شان اشک به چشم ما میآورد و قلب ما را همزمان از شادی و شرم لبریز میکند. قلب ما را که خود ایرانی هستیم و یکی از ملت های شهره به مهماننوازی را هم.
دوستان شما در موسسه “مهر و ماه” بس از بررسی های نخستین و مطالعه خبرهای سیل دی ماه جنوب و جبوب شرقی کشور، به این نتیجه رسیدند که با توجه به تخصص و مهارت های موسسه، باید از ورود به منطقه در مرحله امداد و نجات خودداری کنند تا دست نیروهای متخصص امداد رسانی باز باشد و در مصرف امکانات محدود موجود در منطقه نیز صرفه جویی شود. در این فاصله کوتاه به جمع آوری دقیق ترین اطلاعات در مورد وضعیت منطقه و نیازهای آسیب دیدگان از سیل؛ پرداختیم. هم با جمع آوری خبرهی رسانه ها و مهم تر از آن، با تماس با دوستان و ارتباط های بومی و نیز شرکت در جلسه های هماهنگی سازمان های مردمی و کسب خبر و هماهنگ کردن داده ها با آنان تا حد ممکن.
مراحل کسب مجوز از جمعیت هلال احمر را در با نهایت تلاش و در کوتاه ترین زمان ممکن به پایان بردیم. یکشنبه 29 دی ماه هلال احمر وصول همه مدارک مورد نیاز برای صدور مجوز فعالیت مهر و ماه در مناطق بحران زده را تایید کرد. مجوز صادر شد و تیم دو نفره مهر و ماه صبح زود شنبه پنجم بهمن عازم چابهار شد. تیم در بخشی از سفر خود از همراهی یک دوست آشنا به منطقه سود می برد.
هدف های تیم از این سفر عبارت بود از:
1-ارزیابی سریع میدانی از شرایط منطقه، و یافتن مکان یا مکان های مناسب برای اجرای پروژه کوتاه مدت ( توزیع کالاهایی که به تخفیف رنج های آسیب پذیرترین اقشار آسیب دیده کمک کند )
2- شناسایی مناسب ترین جا یا جاها برای اجرای پروژه بلند مدت و توسعه ای ( کمک به ایجاد صندوق های همیاری کارآفرینی)
نکته مهم و دشواردراجرای اولین پروژه، یافتن مردمانی بود که دیده نمی شوند؛ یا به سبب زندگی در جاهای دورافتاده ای که دسترسی به آن دشوار است و یا خیلی ساده، به این سبب که صدایی ندارند. بررسی های ما در تهران یک دانش ابتدایی در مورد نقاط پوشش داده شده و نشده به ما داده بود. دو روز نخست را با همراهی آقای عبدالعزیز درتاج، نماینده بومی مهر و ماه ، به بررسی دقیق دشتیاری و عورکی، مناطق از چشم دورمانده خط ساحلی و دیدار با مردم، معتمدان محلی و مسولان گذراندیم. روز سوم در چابهار به دیدار آقای سجادی، نماینده سختکوش هلال احمر رفتیم و توصیه ها، اطلاعات و قول همراهی، همکاری و هماهنگی ایشان دلگرم مان کرد، دلگرمی که در دیدار با آقایان میر و آقای مهندس عفتی معاون عمرانی فرماندار محترم چابهار ومسول ستاد هماهنگی فرمانداری، به نهایت رسید. یکبار دیگر به ما ثابت شد که به ویژه در شرایط بحرانی، در تمام رده های بالا و پایین اداری، انسان بودن و دیگرخواهی است که حاکم می شود.
در همین روز و بلافاصله پس از تایید نهایی مکان مورد نظر، دانش آموزان دو روستای دورافتاده “گواتامین” و “کلانی ( به ضم ک و تشدید ل) در مناطق کوهستانی و صعب العبور بخش نسکند از توابع سرباز کلات، با دوستان مان برای خرید وسایل از پیش تعیین شده تماس گرفتیم. همین جا باید از دوستان کوشا تشکر کنیم که که چنین انسان های مهربان، فعال و از خود گذشته ای را به ما معرفی کردند. این نمونه خوب همیاری و هماهنگی سازمان های مردم نهاد، بیش از پیش دلگرممان کرد. میزبانان ما زحمت خرید همه اقلامی را که فهرست آن ها با راهنمایی آموزگار دلسوز روستای گواتامین تهیه شده بود، را هم برعهده گرفته بودند. صبح سه شنبه ما را راهی شهرستان سرباز کردند. استقبال گرم مسولان آموزش و همراهی شان تحسین برانگیز بود. از آقای دادکانی رییس آموزش و پرورش سرباز تا آقای عبیدالله سربازی معاون پشتیبانی و آقای حبیب الله ملک رییس، بازرس محترم آموزش و پرورش منطقه سرباز تا آقای افشار آموزگار مهربان خرید خدمتی روستای گواتامین وآقای بلوچی سرباز معلم بسیار پیگیر روستای تیجنان که دیرتر به لیست ما اضافه شد و خریدهاشان با همراهی دوستان ایرانشهری و آقای افشار و پرداخت و کنترل از راه دور ما انجام شد.
از شما متشکریم که به ما امکان دادید، قاصدک شما به سوی این کودکان باشیم، متشکریم که با واریز نقدی امکان تعیین لیست کالاهای مورد نیاز و خرید در محل را به ما دادید که به گمان ما در شرایطی چنین متغیر، مناسب ترین شیوه بود، متشکریم که عواطف انسانی تان را کنترل کردید، اجازه دادید با یک کارشناسی سریع آسیب پذیرترین اقشارآسیب دیده را بیابیم و از ما انتظار نداشتید نسنجیده و بدون بررسی و دقت، کمک های شما در اولین یا مشهورترین نقطه، پخش کنیم.
ما وسایل را بین کودکان پخش نکردیم و از این صحنه عکس نگرفتیم. زمانی که آن ها در تنها کلاس سنگ و گلی به اصطلاح مدرسه بودند، وسایل را به بهترین اتاق روستا که اهالی با بزرگواری آن را در اختیار آموزگار گذاشته اند، انبار کردیم تا آموزگار و دو نفر از خانواده ها بین بچه ها پخش کنند. با وسواس مراقب بودیم تا از کودکان استفاده ابزاری نکنیم، با وجود این که عکس های تاثیرگذاری دردسترس بود. تنها دو عکس از بچه ها گرفتیم، با درخواست خودشان و اجازه والدینشان. موافقت ما با درخواست کودکان یک دلیل دیگر هم داشت: با واسطه آقای افشار برای خود و خانواده شان توضیح دادیم که عکس گرفتن از کودکان بدون اجازه کتبی والدین نادرست است ، والدین لبخند زدند زیرا بی سواد بودند. از آن ها خواستیم اجازه ندهند جز با میل خودشان از آن ها عکسی گرفته شود. به عنوان دوست به کلاس شان رفتیم، درس نوشته شده روی تخته سفید را با هم هم خواندیم و بزرگترها درباره آموزگارشان انشا نوشتند.