«تو بدون من هیچی نیستی»، «حتی از یک بچه، هم نمی‌توانی نگهداری کنی»، «توانایی هیچ کاری را به‌تنهایی نداری»، «بی‌دست‌وپا و ناتوانی». اینها جملاتی است که زهرا (نام مستعار) هرروز از همسرش می‌شنید. زهرا ۲۹ سال دارد و مادر سه فرزند است، دو دختر یکی کلاس پنجم و دیگری کلاس اول و یک پسر که در پیش‌دبستانی مهروماه آموزش می‌بیند. زهرا به دلیل القائات همسرش باور کرده بود که نمی‌تواند کاری را به‌درستی انجام دهد و این موضوع اعتماد به نفس او را بسیار کاهش داده بود. روزهای اولی که او را در موسسه دیدم متوجه شدم که حتی از ساده‌ترین کارها نیز بر نمی‌آید. اگرچه مشخص بود استعداد و انگیزه یادگیری را دارد اما ترس از نتوانستن مانع می‌شد که زهرا توانایی‌های خود را دریابد.

حمید (نام مستعار) هم با زورگویی‌های خود مانع رشد زهرا شده بود و هم خودش به بهانه‌های مختلف از کار و تلاش برای تأمین خانواده شانه خالی می‌کرد. یک اتفاق تلخ اما سرآغازی شد برای تغییر زندگی زهرا؛ حمید به دلیل مشکلاتی که در محل کار ایجاد کرده بود به دو سال حبس محکوم شد. این اتفاق باعث شد زهرا تلاش کند به‌تنهایی زندگی خود را اداره کند.

اگرچه پیش از این اتفاق زهرا با موسسه ارتباط داشت و تلاش ما این بود با تشویق او به شرکت در کلاس‌های موسسه او را در مسیر توانمندتر شدن قرار دهیم؛ اما با به زندان افتادن همسر، ارتباط او با موسسه بیشتر از قبل شد. زهرا دوره‌های مختلف آموزشی موسسه را شرکت می‌کرد و کم‌کم به این باور رسید که می‌تواند هم از عهده مشکلات زندگی برآید و هم خانواده را در وضعیتی بهتر از قبل اداره کند.

یادم می‌آید روزهای اول حضور در موسسه زهرا حتی از رفت‌وآمد در حیاط نیز وحشت داد و فکر می‌کرد ممکن است اتفاقی برای او بیفتد اما امروز او راهنمای گروهی از خانم‌های مهروماه شده است و با استفاده از وسایل نقلیه عمومی به محل برگزاری دوره‌هایی که مهروماه برای آنها فراهم کرده است، رفت‌وآمد دارد.

زهرا این روزها می‌تواند خانواده خود را به لحاظ اقتصادی نیز مدیریت کند. او با مهارت‌هایی که آموخته است، توانسته از مراکز مختلفی سفارش کار بگیرد و بخشی از مخارج خانواده را از طریق تأمین کند.

زهرا و زهراهایی بسیاری این روزها میهمان مهروماه هستند و امید داریم در مسیری که انتخاب کرده‌اند همراهشان باشیم.