از پلههای حیاط مدرسه رهیار، جایی که کودکان بازمانده از تحصیل مهر و ماه در آنجا آموزش میبینند، بالا میروم. در همین هنگام معلم کلاس اول پسرها را میبینم. بعد از احوالپرسی، متوجه برق چشمانش شدم که نشان میداد عنقریب است اشکهایش فرو بریزد. گفت روز گذشته از قادر(نام مستعار)، دانشآموز دوازده ساله کلاسش نامهای دریافت کرده که در آن با انشایی ساده و بیغلوغش(که معلوم است به یکی گفته تا برایش بنویسد) از او تشکر کرده و گفته او را مثل مادرش دوست دارد.
قادر حدود هفت هشت ماه پیش، یکه و تنها از افغانستان به ایران و به نزد داییاش میآید تا کار کند و کمکخرج مادر و پنج خواهر و برادر کوچکتر از خودش باشد، پدرش آنها را ترک کرده و بهناچار او را برای تأمین ضروریات خانواده به کشور و دیاری دور فرستادهاند تا کمر همت بربندد و یاریرسان و یاور خانوادهاش باشد غافل از آنکه زانوانش، توان تحمل کارهای سنگین را ندارد و بیم آن میرود که در خردسالی با مشکلات جدی مفصلی مواجه شود .
وقتی به موسسه آمد، کودکی خجالتی را دیدم که سرش را با موهای لخت مشکی به زیر افکنده بود. وقتی سربلند کرد چشمم به چشمان تیره و براق او افتاد. وقتی شروع به حرفزدن کرد، لهجه غلیظی داشت که برای فهم صحبتهایش به زاویه حدس و گمان پناه بردم. او از نعمت سواد بیبهره بود اما شوق یادگیری داشت. دستانی قوی داشت با انگشتانی زمخت که گویی با انجام کارهای سخت چنان پرورده شده بودند و برای انجام کارهایی ظریف چون نوشتن و نقاشی کردن، توانشان را از دست داده بودند .
در یکی دو ماه اول، روزهایی که قرار بود در کلاسهای موسسه شرکت کند، میدیدم مدتها قبل از باز شدن در موسسه در محل حاضر بود تا در باز شود و به کلاسش برود؛ مدتی طول کشید تا مفهوم ساعت برایش جا بیافتد. روزها از پی هم میگذشت و قادر گاه حتی هفتهها از شنیدن صدای مادر و خواهر و برادرانش محروم بود. گاه دلتنگی و عدم توجه اطرافیان به نیازهای عاطفی، انجام کارهای سنگین و دردهای عضلانی و بیتوجهی و هتک حرمتی که در محیط کار میدید او را آنچنان عاصی میکرد که در کوچکترین برخورد و کشمکش با همسالانش، میخواست داد از بیدادها و بیعدالتیهای زمانه را یکجا بستاند. در چنین شرایطی، کنترل گفتار و رفتارهای پرخاشگرانهاش آنچنان سخت میشد که بیم آن میرفت به خودش و یا دیگران آسیب وارد کند.
بالاخره با آسیبشناسیهای همهجانبه مددکاران اجتماعی و روانشناسان موسسه و حمایتهای معلمان چه در مدرسه و چه در موسسه، به کام خشکیده مهرش، توجه شد، نابسامانیهایش دیده و شنیده شد و با محبت و حمایت توأم با نظم، بذر اعتماد و آگاهی میرود تا در اعماق ذهن و روانش جوانه زند و از دستان مهرورزان ، نور کودکی و امید همچو ماه درخشان در وجهش منور شود.
اینجا موسسه «مهر و ماه» است.
موسسهای که از سال ۹۱ مأمنی شد برای زنان و کودکان در معرض آسیبهای اجتماعی محلات حاشیه نشین تهران.
ما در مهروماه، حمایت از حقوق زنان و کودکان در معرض آسیبهای اجتماعی، به ویژه کودکان کار وکودکان بازمانده از تحصیل را سرلوحه کار خود قرارداده و بر این باوریم که با ارائه خدمات حمایتی (بر بستر نگاه علمی مددکاری اجتماعی و روانشناسی و ارائه خدمات درمانی و بهداشتی و…)، آموزش و حرفهآموزی مادران و کودکان و در نگاه کلانتر آگاهیرسانی و ترویج حقوق زنان و کودکان، میتوان مسیر زندگی خانوادههای بسیاری را در جهت مثبت تغییر داد.
کودکان همین امروز نیازمند حمایت و رسیدن به حقوق انسانی و اجتماعیشان هستند. فردا برای کودکان دیر است.
حمایت از مهر و ماه
کلیه هزینههای موسسه مهر و ماه توسط حامیان مردمی تامین میشود.
برای مشاهده گزارشهای مالی موسسه اینجا را کلیک کنید.
- حمایتهای نقدی:
واریز مبلغ به شماره حسابهای موسسه:
شماره حساب:
۲۰۲-۸۵۰-۵۳۵۸۸۱۳-۱
شماره کارت:
۶۲۷۴۱۲۱۹۴۰۰۰۱۶۱۳
شماره شبا:
IR۱۳۰۵۵۰۰۲۰۲۸۵۰۰۵۳۵۸۸۱۳۰۰۱
تماس با موسسه
تهران، اتوبان یادگار امام شمالی، خیابان ایثارگران شمالی، خیابان امام زاده داوود، کوچه عموئی، پلاک۴
تماس با موسسه
۰۲۱-۲۲۳۸۲۶۶۵
۰۲۱-۲۲۳۸۵۲۶۴
تماس با روابط عمومی
۰۹۳۰۳۱۷۵۶۸۰
پست الکترونیک
info@mehr-o-mah.com