🔻روایت پروانه؛ زن، مادر، مهاجر
پروانه ۳۵ ساله است؛ مادری با چهار فرزند، دو دختر و دو پسر. سالهاست زندگیاش میان ایران و افغانستان در رفتوآمد است، اما در هیچکدام از این دو سرزمین، جایی که خانهی واقعیاش باشد پیدا نکرده است.
ازدواج، آغاز سفر پرچالش او بود. پس از مهاجرت به ایران، خیلی زود فهمید آنچه در انتظارش است، نه آرامش یک زندگی مشترک، بلکه خشونت، ناسازگاری و فشارهایی است که در خانهی خانوادهی همسر تجربه کرد. برای رهایی، به افغانستان بازگشت و مدتی کوتاه در خانهای مستقل توانست طعم آرامش را بچشد. اما آیندهی فرزندانش او را دوباره به ایران کشاند.
در ایران، مشکلات رنگ دیگری گرفت. همسرش با اعتیاد و بیثباتی شغلی دستبهگریبان بود و بار زندگی روی شانههای پروانه افتاد. او با خیاطی و کارهای کوچک سعی کرد فرزندانش را سرپا نگه دارد و اندکی استقلال مالی به دست بیاورد. اما سالها فشار و مبارزه، جسم و جانش را خسته کرده است. خودش میگوید: «خیلی جنگیدم، خیلی مبارزه کردم… خسته شدم.»
پروانه، مثل بسیاری از زنان مهاجر و پناهنده، نه در افغانستان و نه در ایران پناه و حمایت واقعی ندارد. او با تبعیض، بیمهری، نگاههای قضاوتگرانه و کمبود حمایتهای قانونی و اجتماعی دست و پنجه نرم میکند. نگرانی بزرگش آیندهی فرزندانش است؛ آیندهای که میان ناامنی، اعتیاد و خشونت گم نشود.
او نمادی از هزاران زن مهاجر است که میان مرزها و قوانین، میان بقا و امید، میان ماندن و رفتن سرگردانند. زنانی که بار زندگی و تربیت نسل بعد را به دوش میکشند، اما از ابتداییترین حقوق و حمایتها محرومند.
سؤال اصلی اینجاست: تا کی قرار است زنان مهاجر و پناهنده، بار این همه بیپناهی را تنهایی به دوش بکشند؟ چه کسی مسئول شنیدن صدای آنها و ساختن آیندهای امنتر برایشان است؟





روز جهانی معلم را تبریک میگوییم به معلمانی که در دلِ تنگناها، چراغِ دانایی را خاموش نمیکنند، به آنان که کلاسشان گاهی سایه درختی است، گاهی اتاقی کوچک با نوری کم، اما دلی روشنتر از هر سپیده.



آموزش پیشدبستانی برای همه رایگان و اجباری شود.
با امضای این کارزار، به ما بپیوندید و کمک کنید صدایمان بلندتر شود:
هر ساله با فرارسیدن مهر، شور و هیجان خرید لوازمالتحریر یکی از خاطرات جمعی خانوادههای ایرانی است. اما امسال، به جای این هیاهو، سکوتی سنگین در بازار حکمفرماست. رشد ۲۰ تا ۳۰ درصدی قیمتها به روایت رئیس اتحادیه لوازمالتحریر و کتابفروشان ارومیه، نشانهای است از بحرانی که نه فقط اقتصاد خانوادهها، بلکه آینده آموزش کشور را نشانه گرفته است.

