🔸آموزش در حصار ترس – نگرانی‌ها درباره تفاهم‌نامه بین نیروی انتظامی و آموزش و پرورش

امضای تفاهم‌نامه‌ای با عنوان «همکاری آموزشی، اجتماعی و فرهنگی» بین نیروی انتظامی و وزارت آموزش‌و‌پرورش، نگرانی‌های جدی میان فعالان حقوق کودک ایجاد کرده است. این اقدام برخلاف نقش مدرسه به عنوان محیطی امن برای کودکان است و آثار روانی و اجتماعی نگران‌کننده‌ای دارد.

🔻ایرادات وارده به به این تفاهم‌نامه

۱. نقض اصل حاکمیت آموزشی طبق اصل ۳۰ قانون اساسی، آموزش باید تحت نظر وزارت آموزش‌و‌پرورش و نهادهای تخصصی باشد. ورود نیروهای امنیتی به این حوزه، ناقض حریم آموزشی و قانون است. آیین‌نامه‌های شورای عالی آموزش‌و‌پرورش نیز استفاده از تنبیه و حضور غیرتخصصی را ممنوع کرده‌اند.

۲. نقض تعهدات بین‌المللی بر اساس کنوانسیون حقوق کودک، دولت‌ها موظف به تضمین مصلحت عالیه کودک و آموزش رایگان و ایمن هستند. ورود نیروهای انتظامی، فضای آموزشی را از امنیت و آزادی تهی می‌کند.

۳. تعارض با قوانین ملی حمایت از کودک قانون حمایت از کودکان (مصوب ۱۳۹۹) تأکید دارد هر اقدامی که سلامت جسمی و روانی کودک را تهدید کند ممنوع است. دخالت نیروی انتظامی در امور آموزشی مغایر با این قانون است.

۴. تجربه‌های ناموفق گذشته مطالعات نشان می‌دهد حضور نیروهای انتظامی در مدارس منجر به ترس، بی‌اعتمادی و آسیب‌های روانی بلندمدت در کودکان می‌شود. همچنین این نیروها تخصص لازم برای ارائه خدمات تربیتی و مشاوره‌ای را ندارند.

با توجه به موارد فوق، این تفاهم‌نامه: ▫️برخلاف قوانین داخلی و تعهدات بین‌المللی است؛ ▫️باید فوراً لغو شود؛ ▫️آموزش باید به متخصصان تعلیم و تربیت سپرده شود؛ ▫️به جای حضور نیروی انتظامی، از مشاوران و روان‌شناسان آموزش‌و‌پرورش استفاده شود. ایجاد فضایی امن، آزاد و متناسب با حقوق کودکان، حق مسلم همه کودکان است!

🔸زخم‌هایی بر جان کودکان که دیده نمی‌شوند و آثار آن تا همیشه باقی می‌ماند!

در یکی از مدارس پسرانه شهر ری که باید پناه کودک باشد، باز هم خبر رسید که مدرسه، میدانِ تحقیر و آزار شد. نه جنگی در کار بود، نه دشمنی از بیرون آمده بود. درد، از همان‌جا آغاز شد که باید محل امنی برای آموختن می‌بود: مدرسه. در یکی از مدارس ابتدایی شهرری، معلمی با سوءاستفاده از جایگاهش، کودکان کلاس پنجمی را با نام «تنبیه سربازی» به خلوت نمازخانه برد و زخم‌هایی زد که نه بر تن، که بر روح و روانشان ماندگار است. زخم‌هایی که شاید سال‌ها بعد، در اتاق روان‌درمانگر، تازه واژه پیدا کنند. والدین وقتی متوجه شدند، نشانه‌ها را دیدند: گریه‌های شبانه، کابوس، ترس از مدرسه، سکوت‌های ممتد. و وقتی سرانجام حرف‌ها به زبان آمد، با دیواری از انکار و بی‌پاسخ‌ماندن روبه‌رو شدند. مدیر مدرسه انکار کرد، مدارک نشان داده نشد، و معلم صرفاً «منتقل» شد؛ گویی کودک تنها خطایی در سیستم بوده که باید بی‌سروصدا پاک شود. اینجا مسئله فقط یک معلم متجاوز نیست. مسئله یک سیستم بی‌قانون و بی‌ضمانت است. سیستمی که در آن کودک هنوز موضوع نیست، بلکه شیء است؛ بی‌حق، بی‌صدا، بی‌پناه. در این سرزمین، قانونی برای حمایت از کودک وجود ندارد که الزام‌آور، اجراپذیر و بازدارنده باشد. آموزش و پرورش، تنها نامی مانده بر دیواری ترک‌خورده؛ و مدرسه، اغلب اولین جایی است که کودک طعم قدرتِ بی‌مهار و خشونت پنهان را می‌چشد. اگر معلم متجاوز است، ساختاری که اجازه می‌دهد او سال‌ها در خلوت نمازخانه در را ببندد، همدست این جنایت است. اگر پدر و مادری از ترس سکوت می‌کند، این جامعه‌ای است که «آبرو» را بر جان کودک ترجیح داده. اگر کودک از حرف زدن می‌ترسد، این ما هستیم که بلد نبودیم به او گوش بدهیم. کودک‌آزاری یک رویداد نیست؛ آینه‌ای‌ست از همه‌ غفلت‌های ما در دل فرهنگی که کودک را جدی نمی‌گیرد، از نظامی که سکوت را پاداش می‌دهد و فریاد را مجازات می‌کند. و زخم‌هایی که امروز در دل آن کودکان مانده، فردا به شکل خشم، ترس، یا بی‌اعتمادی به جامعه برمی‌گردد. کودک، نیاز به امنیت دارد. نه در حرف، که در قانون. نه در شعار، که در نهادهایی با قدرت، با نظارت، با حمایت. و تا آن روز، ما مسئولیم؛ اگر نگوئیم، اگر ننویسیم، اگر نایستیم.

امیدهای ما دست های ما را به هم گره زده است، نوروز مبارک

دوستان و همراهان گرامی، در حالی سال نو را آغاز می‌کنیم که یاد سالی که گذشت، سنگینی خاصی بر دل‌هایمان دارد. سالی که در آن، بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیش از همیشه سایه‌ی سنگین خود را بر زندگی مردم به ویژه اقشار فرودست، انداخت. سالی که در آن، بسیاری از خانواده ها، با سفره‌هایی خالی‌تر، فشارهای سنگین‌تری را به دوش کشیدند و بسیاری از کودکان، نه در کلاس‌های درس، که در میدان‌های کار و مبارزه برای بقا بزرگ شدند. در سالی که گذشت، بسیاری از کودکان از حق اولیه‌ی خود، یعنی آموزش، بازماندند و شمار آن‌هایی که به جای نشستن پشت نیمکت‌های مدرسه، در کارگاه‌ها، خیابان‌ها و بازارها به کار گماشته شدند، بیشتر شد. نوجوانان و جوانانی که باید در آرزوی ساختن فردایی بهتر باشند، بیش از همیشه با ناامیدی و نداشتن چشم‌اندازی روشن برای آینده مواجه‌اند. اما با وجود تمام این دشواری‌ها، ما همچنان باور داریم که تغییر ممکن است. امید به اینکه دیگر هیچ کودکی برای تامین لقمه‌ای نان، آینده‌اش را در خیابان‌ها و کارگاه‌ها جا نگذارد، امید به اینکه زنانی که در این سال‌ها بار سختی‌ها را بر دوش کشیده‌اند، شاهد روزهایی باشند که حقشان از زندگی نادیده گرفته‌نشود. سال نو را با امید به تغییر، با تعهد به ایستادگی، و با آرزوی جهانی که در آن هیچ کس فراموش نشود، آغاز می‌کنیم. باشد که امسال، سالی باشد برای دیده‌شدن، شنیده‌شدن، و قدم برداشتن به سوی آینده‌ای که در آن ، حق همه برای یک زندگی شایسته به رسمیت شناخته شود. اما این امید تنها در سایه همبستگی و عمل معنا پیدا می کند. ما درمهروماه کنار همه‌ی زنانی که در برابر نبعیض ونابرابری ایستاده‌اند، در کنار تمام کودکانی که رویاهایشان را زیر فشار فقر و ناعدالتی از دست داده‌اند، ایستاده‌ایم. باور داریم که تغییر ممکن است، اگر کنار هم باشیم، سکوت نکنیم، اگر برای ساختن جهانی انسانی تر و برابر تلاش کنیم در این آغاز سال نو، آرزوی ما نه فقط روزهایی روشن‌تر، که عزمی جمعی برای ساختن جهانی عادلانه‌تر است. سال نو مبارک، با امید و همراهی برای ساختن فردایی بهتر موسسه مهر و ماه

۸مارس: روزی برای همه زنان، به‌ویژه زنان فراموش‌شده

۸مارس: روزی برای همه زنان، به‌ویژه زنان فراموش‌شده ۸ مارس یادآور مبارزات تاریخی زنان علیه تبعیض، نابرابری و خشونت و … است. بخش بزرگی از زنان جامعه ما نه تنها از برابری محروم‌اند، بلکه تحت ستمی مضاعف قرار دارند. زنان اقشار فرودست، کارگران زن، زنان سرپرست خانوار، زنان حاشیه‌نشین، مهاجر، دارای معلولیت یا قربانیان خشونت خانگی، در چرخه‌ای از نابرابری، فقر و خشونت گرفتار شده‌اند که راه برون‌رفتی برایشان باقی نمی‌گذارد. هر روزه تضییع حقوق زنان در حوزه‌های مختلف، اعم از حقوقی و قانونی – اجتماعی – اقتصادی و شغلی – فرهنگی و خانوادگی رخ می دهد. هر کدام از این سرفصلها نشان از ستم مضاعفی است که شرایط زندگی را بر زنان سخت‌تر می سازد. عدم برابری در ارث، حق طلاق نابرابر، حضانت فرزند، شهادت نابرابر در دادگاه و سهم کمتر در سرپرستی کودک و قیمومیت در حوزه حقوقی و قانونی. اجبار در نوع پوشش زنان، خشونت خانگی و عدم حمایت کافی قانونی، ازدواج اجباری و کودک‌همسری، تبعیض در حق سفر به خارج از کشور، در حوزه‌های اجتمعای و فرهنگی تبعیض در استخدام و پذیرش در رشته‌های دانشگاهی، سقف شیشه‌ای در پیشرفت شغلی و محدودیت در برخی مشاغل ( مانند قضاوت) و پست‌های مدیریتی در حوزه اقتصادی و شغلی همه این موارد تنها بخشی از چالش‌هایی است که زنان در ایران با آن مواجه هستند. در این میان کورسوی امیدی به لایحه منع خشونت علیه زنان بود که متاسفانه در دوره‌های مختلف، دچار تغییرات اساسی گشت و در آخرین تغییرات با نام لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر سوء رفتار به مجلس رفت. متاسفانه لایحه جدید بیشتر بر جنبه حمایتی و آموزشی در بعد فرهنگی تکیه دارد و توان بازدارندگی در برابر موج گسترده خشونت علیه زنان را ندارد. زمانی که هر روز اخبار تازه‌ای از قتل‌های‌ ناموسی، اتواع خشونت‌های آشکار و نهان، آزارهای خیابانی، استثمار زنان کارگر، کودک‌همسری و … علیه زنان منتشر می‌شود، نمی‌توان از کرامت سخن گفت، بی‌آنکه اقدامات قانونی و اجرایی برای دفاع از حقوق زنان فراهم باشد. کرامت، بدون امنیت، بدون عدالت و بدون حق تعیین سرنوشت، تنها واژه‌ای برای زینت لایحه‌های بی نتیجه مکرر است. ۸ مارس فرصتی است برای مطالبه عدالت، برای فریاد زدن علیه تبعیض، برای جلوگیری از خشونت علیه زنان. زنان، بیش از آنکه به لایحه‌های خالی از محتوا و خاک خورده نیاز داشته باشند به قوانینی کارآمد با ضمانت‌های اجرایی محکم و تغییرات اساسی در ساختار تبعیض‌آمیز نیاز دارند. در این روز، صدای زنان فرودست، به‌حاشیه‌رانده‌شده و بی‌پناه را بشنویم. تا زمانی که هیچ زنی در جامعه ما احساس امنیت و برابری نکند، هیچ زنی در این سرزمین واقعاً آزاد نخواهد بود.

فرصت برابر برای تحصیل کودکان حق همه کودکان است

مردان کولبر، کودکان کولبر و حالا زنان کولبر!

به بهانه‌ی روز جهانی بهداشت و سلامت