🔸آموزش در حصار ترس – نگرانی‌ها درباره تفاهم‌نامه بین نیروی انتظامی و آموزش و پرورش

امضای تفاهم‌نامه‌ای با عنوان «همکاری آموزشی، اجتماعی و فرهنگی» بین نیروی انتظامی و وزارت آموزش‌و‌پرورش، نگرانی‌های جدی میان فعالان حقوق کودک ایجاد کرده است. این اقدام برخلاف نقش مدرسه به عنوان محیطی امن برای کودکان است و آثار روانی و اجتماعی نگران‌کننده‌ای دارد.

🔻ایرادات وارده به به این تفاهم‌نامه

۱. نقض اصل حاکمیت آموزشی طبق اصل ۳۰ قانون اساسی، آموزش باید تحت نظر وزارت آموزش‌و‌پرورش و نهادهای تخصصی باشد. ورود نیروهای امنیتی به این حوزه، ناقض حریم آموزشی و قانون است. آیین‌نامه‌های شورای عالی آموزش‌و‌پرورش نیز استفاده از تنبیه و حضور غیرتخصصی را ممنوع کرده‌اند.

۲. نقض تعهدات بین‌المللی بر اساس کنوانسیون حقوق کودک، دولت‌ها موظف به تضمین مصلحت عالیه کودک و آموزش رایگان و ایمن هستند. ورود نیروهای انتظامی، فضای آموزشی را از امنیت و آزادی تهی می‌کند.

۳. تعارض با قوانین ملی حمایت از کودک قانون حمایت از کودکان (مصوب ۱۳۹۹) تأکید دارد هر اقدامی که سلامت جسمی و روانی کودک را تهدید کند ممنوع است. دخالت نیروی انتظامی در امور آموزشی مغایر با این قانون است.

۴. تجربه‌های ناموفق گذشته مطالعات نشان می‌دهد حضور نیروهای انتظامی در مدارس منجر به ترس، بی‌اعتمادی و آسیب‌های روانی بلندمدت در کودکان می‌شود. همچنین این نیروها تخصص لازم برای ارائه خدمات تربیتی و مشاوره‌ای را ندارند.

با توجه به موارد فوق، این تفاهم‌نامه: ▫️برخلاف قوانین داخلی و تعهدات بین‌المللی است؛ ▫️باید فوراً لغو شود؛ ▫️آموزش باید به متخصصان تعلیم و تربیت سپرده شود؛ ▫️به جای حضور نیروی انتظامی، از مشاوران و روان‌شناسان آموزش‌و‌پرورش استفاده شود. ایجاد فضایی امن، آزاد و متناسب با حقوق کودکان، حق مسلم همه کودکان است!

🔸زخم‌هایی بر جان کودکان که دیده نمی‌شوند و آثار آن تا همیشه باقی می‌ماند!

در یکی از مدارس پسرانه شهر ری که باید پناه کودک باشد، باز هم خبر رسید که مدرسه، میدانِ تحقیر و آزار شد. نه جنگی در کار بود، نه دشمنی از بیرون آمده بود. درد، از همان‌جا آغاز شد که باید محل امنی برای آموختن می‌بود: مدرسه. در یکی از مدارس ابتدایی شهرری، معلمی با سوءاستفاده از جایگاهش، کودکان کلاس پنجمی را با نام «تنبیه سربازی» به خلوت نمازخانه برد و زخم‌هایی زد که نه بر تن، که بر روح و روانشان ماندگار است. زخم‌هایی که شاید سال‌ها بعد، در اتاق روان‌درمانگر، تازه واژه پیدا کنند. والدین وقتی متوجه شدند، نشانه‌ها را دیدند: گریه‌های شبانه، کابوس، ترس از مدرسه، سکوت‌های ممتد. و وقتی سرانجام حرف‌ها به زبان آمد، با دیواری از انکار و بی‌پاسخ‌ماندن روبه‌رو شدند. مدیر مدرسه انکار کرد، مدارک نشان داده نشد، و معلم صرفاً «منتقل» شد؛ گویی کودک تنها خطایی در سیستم بوده که باید بی‌سروصدا پاک شود. اینجا مسئله فقط یک معلم متجاوز نیست. مسئله یک سیستم بی‌قانون و بی‌ضمانت است. سیستمی که در آن کودک هنوز موضوع نیست، بلکه شیء است؛ بی‌حق، بی‌صدا، بی‌پناه. در این سرزمین، قانونی برای حمایت از کودک وجود ندارد که الزام‌آور، اجراپذیر و بازدارنده باشد. آموزش و پرورش، تنها نامی مانده بر دیواری ترک‌خورده؛ و مدرسه، اغلب اولین جایی است که کودک طعم قدرتِ بی‌مهار و خشونت پنهان را می‌چشد. اگر معلم متجاوز است، ساختاری که اجازه می‌دهد او سال‌ها در خلوت نمازخانه در را ببندد، همدست این جنایت است. اگر پدر و مادری از ترس سکوت می‌کند، این جامعه‌ای است که «آبرو» را بر جان کودک ترجیح داده. اگر کودک از حرف زدن می‌ترسد، این ما هستیم که بلد نبودیم به او گوش بدهیم. کودک‌آزاری یک رویداد نیست؛ آینه‌ای‌ست از همه‌ غفلت‌های ما در دل فرهنگی که کودک را جدی نمی‌گیرد، از نظامی که سکوت را پاداش می‌دهد و فریاد را مجازات می‌کند. و زخم‌هایی که امروز در دل آن کودکان مانده، فردا به شکل خشم، ترس، یا بی‌اعتمادی به جامعه برمی‌گردد. کودک، نیاز به امنیت دارد. نه در حرف، که در قانون. نه در شعار، که در نهادهایی با قدرت، با نظارت، با حمایت. و تا آن روز، ما مسئولیم؛ اگر نگوئیم، اگر ننویسیم، اگر نایستیم.

🔸روایتی از رنج خاموش در خیابان‌های شهر ▫️به مناسبت ۱۲ آوریل، روز جهانی کودکان خیابانی

دوازدهم آوریل، روز جهانی آگاهی‌بخشی نسبت به وضعیت کودکان خیابانی است؛ روزی که جهان به یاد می‌آورد هنوز میلیون‌ها کودک در خیابان‌ها زندگی یا کار می‌کنند و از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود محروم هستند. این کودکان، که حضورشان در خیابان نه از سر بازی یا کنجکاوی، بلکه نتیجه‌ای از فقر، بی‌عدالتی، بحران‌های اجتماعی و بی‌توجهی ساختارهای حمایتی است، نیازمند توجه و حمایت جدی جامعه هستند.

✍️ یادداشت افخم صباغ؛ مدیرعامل موسسه توانمندسازی مهروماه

متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید.

روز جهانی کودکان خیابان

طبق اطلاعات برگرفته از کتاب “پایان دادن به کار کودک در خیابان” در ایران درباره کودکان کار و خیابان و کودکان (درموقعیت‌های) خیابانی آمارهای مختلف و متناقضی اعلام می‌شود. برخی مطالعات مقدماتی حاکی از روند رو به گسترش این پدیده در شهرهای بزرگ ایران است. سیر نزولی دستمزدها و افزایش تورم در چند سال اخیر زمینه را برای فقر بیشتر خانواده‌ها و در نتیجه، افزایش کودکان کار فراهم کرده است. با توجه به وضعیت اقتصادی کنونی، احتمال تداوم این روند صعودی نیز بسیار است. آمارهای رسمی به‌روز نیستند، اما طبق اعلام سازمان بهزیستی سالانه ۶ هزار کودک خیابانی در مراکز این سازمان پذیرش می‌شوند. یونیسف کودکان خیابانی را به دو گروه تقسیم می‌کند: ۱. کودکان در خیابان که در خیابان کار می‌کنند ولی با خانواده و مدرسه در ارتباطند ۲. کودکان خیابان که در خیابان زندگی می‌کنند، با خانواده ارتباطی ندارند و شرایط بسیار دشوارتری دارند عوامل موثر در بروز این پدیده به دو دسته تقسیم می‌شوند: عوامل خانوادگی مانند فقر، خشونت، اعتیاد و بی‌سرپرستی. عوامل ساختاری مانند حاشیه‌نشینی، مهاجرت، جنگ و تبعیض قومی. کودکان باید در امنیت، با حمایت خانواده و جامعه رشد کنند، اما بسیاری از آنها در خیابان در معرض آسیب‌های جدی هستند که اثرات آن تا پایان عمر باقی می‌ماند. پیامدهای اصلی کار و زندگی در خیابان: از بین رفتن کودکی، اختلالات آموزشی، سلامت جسمی و روانی، اعتیاد، بزهکاری، سوءاستفاده، استثمار، و تبعیض جنسیتی وظیفه اصلی حمایت از این کودکان بر دوش دولت‌هاست که با ایحاد شرایط حمایتی و تقویت اقتصاد خانواده‌های کم‌درآمد و حمایت اجتماعی از آنها زمینه‌های بروز این پدیده آسیب‌زا را کمرنگ‌تر کنند. در کنار دولت‌ها خانواده، معلمان و مربیان کودکان و عموم مردم نیز در قبال این کودکان وظیفه مراقبت و حمایت دارند. به امید روزی که همه کودکان از حقوق اولیه خود برخوردار شوند و در خانه‌ و خانواده‌ای امن کودکی‌شان را سپری کنند.

امیدهای ما دست های ما را به هم گره زده است، نوروز مبارک

دوستان و همراهان گرامی، در حالی سال نو را آغاز می‌کنیم که یاد سالی که گذشت، سنگینی خاصی بر دل‌هایمان دارد. سالی که در آن، بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیش از همیشه سایه‌ی سنگین خود را بر زندگی مردم به ویژه اقشار فرودست، انداخت. سالی که در آن، بسیاری از خانواده ها، با سفره‌هایی خالی‌تر، فشارهای سنگین‌تری را به دوش کشیدند و بسیاری از کودکان، نه در کلاس‌های درس، که در میدان‌های کار و مبارزه برای بقا بزرگ شدند. در سالی که گذشت، بسیاری از کودکان از حق اولیه‌ی خود، یعنی آموزش، بازماندند و شمار آن‌هایی که به جای نشستن پشت نیمکت‌های مدرسه، در کارگاه‌ها، خیابان‌ها و بازارها به کار گماشته شدند، بیشتر شد. نوجوانان و جوانانی که باید در آرزوی ساختن فردایی بهتر باشند، بیش از همیشه با ناامیدی و نداشتن چشم‌اندازی روشن برای آینده مواجه‌اند. اما با وجود تمام این دشواری‌ها، ما همچنان باور داریم که تغییر ممکن است. امید به اینکه دیگر هیچ کودکی برای تامین لقمه‌ای نان، آینده‌اش را در خیابان‌ها و کارگاه‌ها جا نگذارد، امید به اینکه زنانی که در این سال‌ها بار سختی‌ها را بر دوش کشیده‌اند، شاهد روزهایی باشند که حقشان از زندگی نادیده گرفته‌نشود. سال نو را با امید به تغییر، با تعهد به ایستادگی، و با آرزوی جهانی که در آن هیچ کس فراموش نشود، آغاز می‌کنیم. باشد که امسال، سالی باشد برای دیده‌شدن، شنیده‌شدن، و قدم برداشتن به سوی آینده‌ای که در آن ، حق همه برای یک زندگی شایسته به رسمیت شناخته شود. اما این امید تنها در سایه همبستگی و عمل معنا پیدا می کند. ما درمهروماه کنار همه‌ی زنانی که در برابر نبعیض ونابرابری ایستاده‌اند، در کنار تمام کودکانی که رویاهایشان را زیر فشار فقر و ناعدالتی از دست داده‌اند، ایستاده‌ایم. باور داریم که تغییر ممکن است، اگر کنار هم باشیم، سکوت نکنیم، اگر برای ساختن جهانی انسانی تر و برابر تلاش کنیم در این آغاز سال نو، آرزوی ما نه فقط روزهایی روشن‌تر، که عزمی جمعی برای ساختن جهانی عادلانه‌تر است. سال نو مبارک، با امید و همراهی برای ساختن فردایی بهتر موسسه مهر و ماه

۸مارس: روزی برای همه زنان، به‌ویژه زنان فراموش‌شده

۸مارس: روزی برای همه زنان، به‌ویژه زنان فراموش‌شده ۸ مارس یادآور مبارزات تاریخی زنان علیه تبعیض، نابرابری و خشونت و … است. بخش بزرگی از زنان جامعه ما نه تنها از برابری محروم‌اند، بلکه تحت ستمی مضاعف قرار دارند. زنان اقشار فرودست، کارگران زن، زنان سرپرست خانوار، زنان حاشیه‌نشین، مهاجر، دارای معلولیت یا قربانیان خشونت خانگی، در چرخه‌ای از نابرابری، فقر و خشونت گرفتار شده‌اند که راه برون‌رفتی برایشان باقی نمی‌گذارد. هر روزه تضییع حقوق زنان در حوزه‌های مختلف، اعم از حقوقی و قانونی – اجتماعی – اقتصادی و شغلی – فرهنگی و خانوادگی رخ می دهد. هر کدام از این سرفصلها نشان از ستم مضاعفی است که شرایط زندگی را بر زنان سخت‌تر می سازد. عدم برابری در ارث، حق طلاق نابرابر، حضانت فرزند، شهادت نابرابر در دادگاه و سهم کمتر در سرپرستی کودک و قیمومیت در حوزه حقوقی و قانونی. اجبار در نوع پوشش زنان، خشونت خانگی و عدم حمایت کافی قانونی، ازدواج اجباری و کودک‌همسری، تبعیض در حق سفر به خارج از کشور، در حوزه‌های اجتمعای و فرهنگی تبعیض در استخدام و پذیرش در رشته‌های دانشگاهی، سقف شیشه‌ای در پیشرفت شغلی و محدودیت در برخی مشاغل ( مانند قضاوت) و پست‌های مدیریتی در حوزه اقتصادی و شغلی همه این موارد تنها بخشی از چالش‌هایی است که زنان در ایران با آن مواجه هستند. در این میان کورسوی امیدی به لایحه منع خشونت علیه زنان بود که متاسفانه در دوره‌های مختلف، دچار تغییرات اساسی گشت و در آخرین تغییرات با نام لایحه حفظ کرامت و حمایت از زنان در برابر سوء رفتار به مجلس رفت. متاسفانه لایحه جدید بیشتر بر جنبه حمایتی و آموزشی در بعد فرهنگی تکیه دارد و توان بازدارندگی در برابر موج گسترده خشونت علیه زنان را ندارد. زمانی که هر روز اخبار تازه‌ای از قتل‌های‌ ناموسی، اتواع خشونت‌های آشکار و نهان، آزارهای خیابانی، استثمار زنان کارگر، کودک‌همسری و … علیه زنان منتشر می‌شود، نمی‌توان از کرامت سخن گفت، بی‌آنکه اقدامات قانونی و اجرایی برای دفاع از حقوق زنان فراهم باشد. کرامت، بدون امنیت، بدون عدالت و بدون حق تعیین سرنوشت، تنها واژه‌ای برای زینت لایحه‌های بی نتیجه مکرر است. ۸ مارس فرصتی است برای مطالبه عدالت، برای فریاد زدن علیه تبعیض، برای جلوگیری از خشونت علیه زنان. زنان، بیش از آنکه به لایحه‌های خالی از محتوا و خاک خورده نیاز داشته باشند به قوانینی کارآمد با ضمانت‌های اجرایی محکم و تغییرات اساسی در ساختار تبعیض‌آمیز نیاز دارند. در این روز، صدای زنان فرودست، به‌حاشیه‌رانده‌شده و بی‌پناه را بشنویم. تا زمانی که هیچ زنی در جامعه ما احساس امنیت و برابری نکند، هیچ زنی در این سرزمین واقعاً آزاد نخواهد بود.

امروز ۶ فوریه؛ “روز جهانی بردباری صفر در برابر ختنه زنان”

امروز ۶ فوریه؛ “روز جهانی بردباری صفر در برابر ختنه زنان”
شعار امسال: افزایش سرعت تغییر: تقویت ائتلاف‌ها و ایجاد جنبش‌ها برای پايان دادن به ختنه زنان

روز جهانی مبارزه با ختنه زنان، که هر ساله در ۶ فوریه برگزار می‌شود، به عنوان “روز جهانی بردباری صفر برای ختنه آلت تناسلی زنانه” نیز شناخته می‌شود. این روز توسط سازمان ملل متحد برای افزایش آگاهی و مقابله با این عمل غیرانسانی تعیین شده است.

ختنه زنان یا ناقص‌سازی جنسی زنان (FGM) یکی از شدیدترین اشکال خشونت علیه زنان و دختران است که در برخی فرهنگ‌ها به‌عنوان یک سنت یا باور مذهبی اجرا می‌شود. این عمل که شامل برداشتن جزئی یا کامل اندام‌های تناسلی خارجی زنانه است، نه‌تنها باعث آسیب‌های شدید جسمی و روانی می‌شود، بلکه نقض آشکار حقوق بشر و حقوق زنان محسوب می‌شود.

آسیب‌های جسمی، روانی و اجتماعی ختنه زنان
آسیب‌های جسمی:

درد شدید و شوک: بسیاری از موارد ختنه در شرایط غیربهداشتی و بدون بی‌حسی انجام می‌شود که باعث درد شدید و حتی شوک ناشی از خونریزی یا وحشت می‌شود.

خونریزی شدید: در برخی موارد، خونریزی شدید می‌تواند منجر به کم‌خونی حاد و حتی مرگ شود.

عفونت و بیماری‌های خطرناک: استفاده از ابزارهای غیربهداشتی و فقدان مراقبت پزشکی می‌تواند منجر به عفونت‌های شدید، سپسیس (عفونت خون) و حتی هپاتیت یا HIV شود.

مشکلات ادراری: آسیب به مجرای ادراری می‌تواند منجر به سوزش، حبس ادرار و عفونت‌های مکرر مجاری ادراری شود.

مشکلات قاعدگی: بسته شدن جزئی یا کامل واژن می‌تواند باعث درد شدید هنگام قاعدگی و تجمع خون قاعدگی در بدن شود.

مشکلات زایمان: ختنه زنان می‌تواند زایمان را دشوار و خطرناک کند، احتمال پارگی شدید واژن، خونریزی شدید، و حتی مرگ مادر و نوزاد را افزایش دهد.

ناباروری: آسیب به اندام‌های تناسلی داخلی می‌تواند باعث ناباروری شود.

آسیب‌های روانی:

اضطراب و افسردگی: بسیاری از زنان و دختران ختنه‌شده دچار اضطراب شدید، افسردگی و حتی اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می‌شوند.

کاهش میل جنسی: ختنه زنان با آسیب به بخش‌های حساس، لذت جنسی را کاهش داده و می‌تواند منجر به عدم رضایت جنسی و مشکلات زناشویی شود.

ترس و وحشت مداوم: دخترانی که در کودکی ختنه شده‌اند، اغلب با ترس مداوم از ازدواج، رابطه جنسی، و زایمان زندگی می‌کنند.

احساس تحقیر و خشم: بسیاری از قربانیان ختنه احساس می‌کنند که بدنشان مورد تجاوز قرار گرفته و دچار کاهش عزت‌نفس می‌شوند.

ختنه زنان نه‌تنها پیامدهای جسمی و روانی مخربی دارد، بلکه یک مسئله‌ی حقوق بشری و جنسیتی است که مبارزه با آن نیازمند آگاهی‌بخشی، تغییر نگرش‌های فرهنگی، و اقدامات قانونی است.

جنین‌ها باید زنده بمانند، کودکان چطور؟!

دکتر فاطمه علمدار؛ جامعه‌شناس و رئیس هیئت مدیره موسسه مهروماه

۱. وسط زایمان فینت کردم. برای لحظاتی از این دنیا رفتم و بلوک زایمان پر از استرس شد. وقتی که برگشتم می‌شنیدم که زنگ زده‌اند به اورژانس که کسی بیاید و نوار قلبم را بگیرد و کسی از آن‌طرف خط داشت می‌گفت در اورژانس فقط مرد هست و مرد نمی‌تواند بیاید بلوک زایمان و داشتند بحث می‌کردند که مریض را هم نمی‌شود تکان داد. روبه‌رویم پوستر سیاهی بود که وسطش زنی بود که نوزادی را درونش دار زده بودند/زده بود و بالای پوستر نوشته بود “سقط عمدی جنین با مادر چه می‌کند؟”. دور زن دایره‌هایی بود که جواب سوال را می‌داد: احساس خشم، افسردگی، اختلالات عصبی،بی خوابی و خواب پریشان، احساس اضطراب و … بلوک زایمان پر از اضطراب بود تا اینکه کسی آن طرف خط قبول کرد که بیاید و از من نوار قلب بگیرد. در شرح وظایفش اینکار نبود. داشت لطف می‌کرد. کسی مجبورش نکرده بود که بیاید بالای سر من ولی مردهای اورژانس را کسی مجبور کرده بود که نیایند بلوک زایمان حتی وقتی‌ که ممکن بود هر لحظه من بمیرم و شاید جنینم… برای کسی مهم نبود مادر در این حالت چه چیزی را تجربه می‌کند…احساس خشم، اضطراب، بی‌ارزشی…

۲. آبان بود که کسی در رویداد ملی طرح نفس گفت باید برای مبارزه با سقط جنین قرارگاه تشکیل دهیم و عرصه جلوگیری از سقط جنین عرصه جهاد است. آن روز که این‌ها را می‌گفت چندماهی بود که دخترکی شش ساله در بوکان در خانه پدری که قبل‌تر مادرش را کتک می‌زد و از خانه بیرونش کرده بود ولی طلاقش نمی‌داد، تحت تجاوز و شکنجه بود و آنقدر کسی به دادش نرسید که عاقبت ۲۸دی جان داد. کسی چه میداند همین الان چند کودک در اطراف ما زیر سقف خانه‌ها و پرورشگاه‌ها و آسایشگاه‌ها و … تحت خشونت فیزیکی و روانی هستند ولی چون هنوز کارشان به بیمارستان و مرگ نکشیده، رنج‌شان رسانه‌ای نشده و به گوش ما نرسیده است. همان کودکانی که وقتی فقط رویان بودند_ و نه حتی جنین_ اگر مادرشان تصمیم می‌گرفت به بارداری‌اش خاتمه بدهد قانون تمام قد جلویش می‌ایستاد و حواسش بود که زنده بمانند و متولد شوند. بعد از تولد ولی دیگر قانون نمی‌پرسد آیا نوزاد را کسی دوست دارد؟ کسی حوصله گریه‌هایش و بی‌خوابی‌هایش را دارد؟ مادرش قوت شیردهی دارد؟ پول شیرخشک را چطور؟واکسن‌هایش را می‌زند؟ قطره‌هایش را می‌خورد؟خانه برایش امن است؟… هیچ سازمانی پوستر چاپ نمی‌کند برای آگاهی بخشی راجع به این که خانه ناامن با مادر و نوزاد چه می‌کند…

۳. اسمش نیان بود. مادرش ۱۶ماه بود که نتوانسته بود او را ببیند و آواره راهروهای دادگاه‌ها بود تا قاضی حکم دهد که پدر موظف است یک روز و نیم در هفته بگذارد مادر بچه را ببیند و بعد آواره اتاق‌های اجرای احکام بود تا بتواند ثابت کند پدر نمی‌گذارد بچه‌اش را ببیند و حکم جلب بگیرد برای این مرد و بعد آواره کلانتری‌ها بود و خیابان تا بتواند پدر نیان را جلب کند. خودش باید پدر نیان را در موقعیت مناسب برای بازداشت قرار می‌داد و بعد تماس می‌گرفت که ماموران کلانتری بیایند برای جلبش. قانون، مردانی که برای ندادن نفقه فرزند یا محروم کردن مادرش از ملاقات با او حکم جلب برایشان صادر شده را در خیابان توقیف نمی کند. پلاک‌های ماشین‌هایشان ثبت نمی‌شود در دستگاهی در دست همه پلیس‌های شهر تا رصد شوند و بترسند از اینکه ناگهان ماشین‌شان توقیف شود و خودشان راهی کلانتری شوند مثل زنانی که حجاب را رعایت نمی‌کنند… شهر برای مردی که به جرم آزار زن و فرزندش برایش حکم جلب صادر شده ناامن نیست… هیچ سازمانی پوستر چاپ نمی‌کند برای آگاهی بخشی درباره اینکه محروم شدن از دیدن فرزند با مادر چه می‌کند…

۴. برای زنده ماندن رویان و جنین در ۹ ماهی که در شکم مادر است، باید جهاد کرد و قرارگاه ساخت. برای زنده ماندن و زندگی کردن نوزادان و خردسالان و کودکان و نوجوانان در جامعه‌ای که قانون منع خشونت علیه زنان ۱۴ سال است که تصویب نمی‌شود و مدام اسم عوض می‌کند، چه باید کرد؟ برای زنده ماندن و زندگی کردنشان در جامعه‌ای که قانون حمایت از کودکان و نوجوانانش ۱۱سال طول کشید تا بعد از کلی جرح و تعدیل تصویب شود چطور؟ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان که تصویب شد چندهفته‌ای از قتل رومینا اشرفی ۱۳ ساله توسط پدرش می‌گذشت. حالا ولی ۴ سال از تصویب این قانون گذشته است و با همه نقدهایی که به آن وجود دارد، باز هم حتی اگر ماده ۳ همین قانون اجرا شده بود و صدای مادر نیان شنیده می‌شد و دستگاه‌های مسئول او را به عنوان “کودک در وضعیت مخاطره آمیز” شناسایی می کردند و مداخلات و حمایت‌های قانونی لازم را در موردش انجام می‌دادند، نیان الان زنده بود. کسی برای اجرای این قانون‌ها ولی جهاد نمی‌کند…

اقدام جدی برای توقف آزار و خشونت علیه زنان و کودکان را به یک مطالبه ملی تبدیل کنیم.

هنوز جامعه از شوک آزار و جان دادن نیان دخترک ۶ سال بوکانی در نیامده است که بار دیگر خبر تلخ قتل یک دختر ۱۷ ساله در پیرانشهر به دست پدرش زخم ‌کهنه آزار جنسی و خشونت علیه کودکان را آشکار ساخت.
قتل ناموسی یکی از تلخ ترین و نگران‌کننده ترین مسائلی است که متاسفانه همچنان در جامعه ما وجود دارد. این نوع خشونت به طور خاص متوجه زنان و دخترانی است که به بهانه حفظ «شرف» یا «آبرو» خانواده قربانی می‌شوند. در واقع، قتل ناموسی نه تنها نقض آشکار حقوق بشر است، بلکه نمایانگر تفکری است که زن را به‌عنوان مالکیت خانواده یا جامعه، نه یک فرد مستقل با حقوق و شخصیت برابر، می‌بیند.
ریشه‌های قتل ناموسی را می‌توان در سنت‌ها، باورهای مردسالارانه و قوانین ناکافی در مقابله با خشونت علیه زنان جست‌وجو کرد. در این دیدگاه‌ها، شرف خانواده به رفتار و پوشش زنان گره خورده است، و هرگونه رفتار غیر همساز یک دختر یا زن با سنتها و باورهای مردسالارانه «غیرمتعارف» نامیده شده و از دید جامعه یا خانواده، بهانه‌ای برای خشونت می‌شود. این رفتارها ممکن است شامل انتخاب شریک زندگی، طلاق، روابط عاطفی، یا حتی شایعاتی بی‌اساس باشد.
در ایران هنوز خلأهای قانونی و برخوردهای تساهل آمیز قضایی باعث می شود مرتکبان قتل ناموسی احساس کنند مجازات سختی در انتظارشان نیست. در نگاه قانون حمایت از کودکان و نوجوانان ایران، پدر « ولی دم» محسوب می شود و در صورت قتل فرزند قصاص نمی شود. دادگاه پدر را فقط از «جنبه عمومی جرم» محاکمه می کند.
این موضوع نه تنها باعث تداوم این جنایت‌ها می‌شود، بلکه پیامدهایی عمیق برای زنان و دختران جامعه به همراه دارد، از جمله ایجاد فضای ترس و سرکوب آزادی‌های فردی.
تجربه های تلخ قتل رومینا اشرفی و مونا حیدری و حالا قتل دختر ۱۷ ساله پیرانشهری به دست پدرش نشانگر نیاز به توجه جدی قانون‌گذاران و عموم‌جامعه برای پایان دادن به این خشونت ها است.
برای مقابله با قتل‌های ناموسی و پایان دادن به این جنایت‌ها، نیاز به اقداماتی گسترده داریم:

۱. آموزش و آگاهی‌بخشی: تغییر باورهای فرهنگی نادرست و مقابله با کلیشه‌های جنسیتی از طریق آموزش در مدارس، رسانه‌ها و خانواده‌ها می‌تواند گامی مهم باشد.

۲. قوانینی با پشتوانه اجرایی محکم‌تر: تصویب و اجرای قوانین سختگیرانه علیه مرتکبان قتل‌های ناموسی می‌تواند عاملی بازدارنده باشد.

۳. حمایت از قربانیان بالقوه: ایجاد پناهگاه‌ها و سازمان‌های حمایتی برای زنان در معرض خطر، می‌تواند به کاهش این نوع خشونت‌ها کمک کند.

۴.مبارزه با فرهنگ سکوت: باید سکوت درباره این جنایت‌ها شکسته شود و جامعه با جسارت بیشتری درباره این مسائل صحبت کند.

قتل ناموسی یک زخم عمیق بر پیکر جامعه انسانی است که علاوه بر نیاز به اقدام جدی از سوی قانونگذاران و مسئولین برای برطرف کردن خلأهای قانونی و تلاش برای فرهنگ سازی، نیاز به توجه و مشارکت آحاد جامعه برای مطالبه به رسمیت شناختن حقوق زنان و‌کودکان دارد. همه ما در قبال حقوق زنان و دختران مسئولیم و نباید اجازه دهیم به بهانه سنت یا فرهنگ، جان انسان‌ها گرفته شود.

کودکان کار، توهین و کتک خوردن از سوی مردم

کودکان کار، یکی از آسیب‌پذیرترین گروه‌های جامعه، نه تنها با شرایط دشوار معیشتی و کاری دست‌وپنجه نرم می‌کنند، بلکه در معرض خشونت‌های مستقیم و غیرمستقیم از سوی جامعه نیز قرار دارند. بر اساس داده‌ها، .۹ ۱۷ درصد از این کودکان تجربه توهین و کتک خوردن از مردم را گزارش کرده‌اند؛ آماری که به‌روشنی از عمق غفلت عمومی نسبت به این کودکان حکایت دارد.

این رفتارهای خشونت‌آمیز، که از نگاه بسیاری نادیده گرفته می‌شود، آثار جسمی و روانی مخربی بر این کودکان برجای می‌گذارد. از نظر جسمی، ضرب‌وجرح‌های مکرر می‌تواند موجب آسیب‌های جدی به سلامت آن‌ها شود. از سوی دیگر، توهین‌ها و رفتارهای تحقیرآمیز، موجب تقویت احساس طردشدگی و انزوای اجتماعی در آن‌ها می‌شود و آثار آن تا پایان عمر کودکان باقی می‌ماند.

بسیاری از مردم به جای دیدن این کودکان به‌عنوان قربانیانی که در چرخه فقر گرفتار شده‌اند، آن‌ها را عاملی مزاحم تلقی کرده و با رفتارهای خشونت‌آمیز به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند.

هر شهروند مسئول باید به این درک برسد که کودکان کار نه از روی انتخاب، بلکه به دلیل شرایط اقتصادی و اجتماعی خانواده‌هایشان مجبور به کار هستند. ایجاد فضای حمایتگرانه و کاهش خشونت‌های اجتماعی می‌تواند گامی مؤثر در راستای بهبود شرایط این کودکان و کاهش آثار مخرب بر جسم و روان آن‌ها باشد.