در روزهای گذشته، صدها هزار نفر از زنان و مردان و کودکان کورد، خانههای خود را در مرز ترکیه و سوریه به سمت ناکجاآباد رها کردند. صدها هزار نفر با چشمان وحشت زده قابهای عکسشان را به دیوارها، ظرفهایشان را بر سفرهها،کتابهایشان را و اسباببازیهایشان را و ابزار معاششان را رها کردند و فقط دویدند و نفس نفس زدند که از هجوم بمبها و تیرها و دودها در امان بمانند، که زنده بمانند…
خبرگزاری ها از خروج نیروهای امریکایی از شمال شرقی سوریه میگویند، از ظهور مجدد داعش، از پایان جنگ سوریه، از نامهی ترامپ به اردوغان و از هزار و یک چیز دیگر که در هیچ کدامشان صدای نفس نفس زدن هراسناک کودکان و زنان کورد شنیده نمیشود.زنان و کودکانی که دارند میدوند که زنده بمانند بدون اینکه بدانند مردانشان کجا هستند و چه می کنند. امروز هیچ کدام از خبرگزاریها وقت ندارند که به ما بگویند کودک کوردی که در آغوش مادرش در حال فرار است اگر شانس بیاورد و زنده بماند، اگر شانس بیاورد و قطع عضو نشود، اگر شانس بیاورد و در کشوری که درگیر جنگ نیست بتواند پناهنده شود، اگر شانس بیاورد و آب و غذا پیدا کند، محال است که شانس بیاورد و لحظهای فرصت دوباره کودکی کردن را به دست بیاورد. امروز نهادهای حقوق بشر و سازمان ملل و دیگر نیروهای اجتماعی اثرگذار در این جنگ قدرت، وقت نمیکنند دربارهی مرگ ناگزیر امنیت روانی، مرگ ناگزیر اعتماد، مرگ ناگزیر عشق به حیات و مرگ ناگزیر احساس ثبات در خانوادهها چیزی بنویسند چون بازار رد و بدل نامهها میان سیاستمداران و سخنرانیها در تالارها و کاخها و کمیسیونها گرم است، ولی ما به عنوان مردمان کشوری که هنوز زخمهای جنگ سی و یک سال قبلمان التیام پیدا نکرده، به عنوان مردمان کشوری که هر روز سر چهارراهها، در خیابانها، در کلاسهای درس کودکان بازمانده از تحصیل، در خانهها و کارگاهها چشم در چشم میشویم با زنان و کودکان افغانستانی،خواهران و برادرانمان که میتوانستند کشوری داشته باشند و خانههایی و اتاقهایی که قاب عکسها در آنها ثابت بمانند، میدانیم که همهی تحلیلها و گزارشها از هر جنگی در هر نقطهای از این کرهی خاکی پردهای ضخیم است برای ندیدن چشمهایی که اگر شانس بیاورند و زنده بمانند، اگر شانس بیاورند و قطع عضو نشود، اگر شانس بیاورند و بتوانند در زمینی بدون صدای تیر و تفنگ و دود جاگیر شوند، محال است که شانس بیاورند و دوباره زندگی کنند. ما به خوبی میدانیم که سرنوشت این صدها هزار نفر زن و کودک کورد که در همین چند روز آواره شدهاند، چه قدر شبیه خواهد شد به سرنوشت دیگر زنان و کودکانی که در تمام این سالها قربانی تصمیمات کلاننگر حکومتها شدهاند.
ما در موسسهی توانمندسازی مهر و ماه هر روز با زنان و کودکان ایرانی و افغانستانی همراه هستیم که اگر رد جنگ در زندگی شان نبود امروزشان روشن تر بود، ما با گوشت و پوست و خون میفهمیم و میدانیم که جنگها با هر توجیهی و با هر تحلیلی آن چنان هزینههایی بر روح و روان و جسم انسانها میگذارند که تا سالها پس از صلح احتمالی هم نمیتوان ذرهای از آن رنج کاست. ما با چنین تجربهای لازم میدانیم که به سهم خودمان حملهی ترکیه به منطقه روژاوا سوریه را محکوم کرده و به عنوان صدایی در کنار دیگر صداها، به عنوان انسانی در کنار دیگر انسانهای روی این کرهی خاکی، بلند فریاد «نه به جنگ» را سر داده و در کنار خواهران و برادران کوردمان بایستیم و از ظلمی که به آنها میشود ابراز نفرت کنیم. صدای ما شاید در میان صدای بلندگوهای سیاستمداران چندان رسا نباشد ولی پژواک آن در جان و دل ما و همه زخمخوردگان جنگهای قدرت و به خصوص خواهران و برادران کوردمان در سوریه مینشیند و همهی ما را مصممتر میکند در تلاش برای توانمندتر شدن، تا روزی که دیگر سیاستمداران نتوانند زندگیهامان را بدزدند.