زینب (نام مستعار) پیش از این در کلاس‌های سوادآموزی موسسه ثبت‌نام کرده بود و با وجود فقر اقتصادی و فرهنگی شدید با علاقه مشغول درس خواندن بود. نخستین بار سال گذشته به همراه خواهرش برای مشاوره مراجعه کرد. از اینکه دختر ۱۵ ساله خود را به همسری مردی بیمار درآورده بود احساس پشیمانی شدید می‌کرد. دوست داشت شرایط بهتری برای دخترش فراهم کند اما اکنون دیگر نمی‌توانست برایش کاری کند. از آثار کتک و کبودی بدن دخترش عکس گرفته بود و به من نشان داد و از من تقاضای کمک کرد. همسر دخترش به او اجازه دیدن خانواده‌اش را نمی‌داد و در را به روی او می‌بست و تلفن را از او گرفته بود تا با خانواده‌اش ارتباطی نداشته باشد. دختر در خانه حبس بود و از خانواده خواسته بود نجاتش دهند وگرنه خودش را می‌کشد. زینب در اندیشه ایجاد شرایط بهتر برای فرزندانش بود اما احساس گناه از اینکه نمی‌تواند برای کودک ۱۵ ساله‌اش کاری کند او را از پا در آورده بود. دخترش اجازه جدا شدن نداشت چرا که در فرهنگ مردمش طلاق برای دختر جایی نداشت.
به مرور زینب و همسرش توانستند با کمک ریش سفیدان فامیل از همسر دخترش قول بگیرند که کمتر او را بیازارد یا حداقل کتک نزند. پس از ایجاد آرامشی نسبی زینب در تلاش بود که کاری برای خودش پیدا کند تا در کنار درس خواندن بتواند همراه همسرش کمکی برای تامین مخارج سنگین زندگی و تعداد بالای فرزندان باشد. اما ناگهان پسر ۱۸ ساله‌اش را از دست داد.

درد و فرسودگی در چهره زینب ترکیب شده بود. انگار دیگر جایی برای رنج کشیدن نداشت. بعد از یک سال برای مشاوره آمد و گفت می‌خواهد از رنج از دست دادن پسرش حرف بزند. خاطرات خوب پسرش مدام جلوی چشمش رژه می‌رفت. زینب خود را به خاطر از دست دادن پسرش مقصر می‌دانست. می‌گفت اگر جلویش را می‌گرفتم که به باشگاه نرود این اتفاق نمی‌افتاد و او الان زنده بود. پسر زینب بعد از شکستگی ناشی از ضربات و بهبودی نسبی سکته کرده بود. حال زینب نمی‌داند چگونه خود را برای گناه نکرده ببخشد و آرزو دارد فرزند از دست رفته‌اش باز گردد. ما به عنوان تیم مهروماه در بخش‌های مختلف کنار زینب و خانواده‌اش هستیم تا بتوانند این بحران را نیز با آسیب کمتری پشت سر بگذارد.