قرار بود مدرسه خانه دوم کودکان باشد. قرار بود مدرسه مکان امنی باشد برای آنها که شاید در خانه امنیت کافی نداشتند. قرار بود مدرسه جایی باشد که کودکان را آماده کنید برای ورود به جامعه. قرار بود مدرسه جایی باشد که کودک، کودکی کند.
امروز اما صابر به دلیل آسیب فیزیکی که معلم به او وارد کرده در بیمارستان است، محمد طاها به گفته والدینش از فشار روحی ناشی از اخراج در بیمارستان بستری است و خبر خودکشی دانشآموزان هم چند سالی است که دیگر برایمان غریب نیست.
این روزها از یک طرف خبر از وضعیت درسی اسفبار دانشآموزان میآید و از طرف دیگر نقشهها و اعداد و ارقام نشان میدهند که فقر اقتصادی و فقر آموزشی همپوشان شده است. گویی کودکی که در فقر چشم به این جهان گشوده محکوم است از امکانات آموزشی کمتر بهره ببرد و در این تله فقر به دام افتد تا روزی که چشم از جهان ببندد.
بپذیریم که نظام آموزشی ما نتوانسته آنچنان که انتظار میرفت عاملی برای کاهش نابرابریها باشد و در عین حال در وظیفه حمایت از جسم و روان کودکان نیز وضعیت قابل قبولی ندارد(اگر نگوییم شکست خورده). باور نمیکنید؟ نگاهی به اخبار این چند روز داشته باشید.
این روزها باید بیش از همیشه نگران وضعیت آموزشی و تربیتی کودکانمان باشیم. این روزها باید بیش از همیشه دغدغه کودک و حقوق کودکیاش را داشته باشیم. این روزها باید مدارس را بیشتر دریابیم.