سه شنبه است و می‌دانیم نیلوفر (نام مستعار) قرار است با مادرش بیاید و در کلاس تقویتی ریاضی شرکت کند. معلم کلاس تلاش میکند نوشته‌ها را بلند بخواند تا نیلوفر هم با کلاس ارتباط برقرار کند. آخر چشمان نیلوفر نمی‌بینند اما این موضوع اراده‌اش را برای آموختن کم نکرده است.
به خنده میگوید کی برای من معلم موسیقی میگیری؟ دوست دارد یک دف داشته باشد تا بتواند در خانه تمرین کند.

مادر نیلوفر خود سرپرست خانوار است. هر روز   مسیر فرحزاد تا میدان هروی را طی میکند تا نیلوفر را به مدرسه مخصوص نابینایان ببرد. کمک به نیلوفر در کنار حمل وسایل مخصوص ازجمله دستگاه نوشتن خط بریل توان مادر را بریده است اما باز خم به ابرو نمی‌آورد. میگوید: «بقیه بچه‌ها اعتراض میکنند که چرا فقط به نیلوفر توجه داری. اما چه کنم؟ نمی‌توانم رهایش کنم. من در برابرش مسئولم.»

متاسفانه در تهران مدارس دولتی  برای کودکان نابینا انگشت شمارند و این یعنی ساعت‌ها زمانی که در ترافیک تلف می‌شود تا کودکی به مدرسه برود. بگذریم از هزینه‌های سنگین سرویس که خانواده‌های بسیاری از جمله نیلوفر را مجبور کرده که زندگی روزمره را رها کنند و خودشان مسئولیت رفت‌وآمد را به عهده گیرند.

به این فکر میکنم که آیا مسئولان آموزش و پرورش کشور به این موضوعات توجه می‌کنند؟ آیا حواسشان هست که دریغ کردن سرویس رایگان از خانواده‌های کودکان دارای معلولیت چه بار مضاعفی بر دوش خانواده‌ها قرار داده است؟ به این توجه میکنند که روزانه ۴ ساعت زمان صرف رفت و آمد به مدرسه به چه معناست؟

روز جهانی معلولین بهانه‌ای است برای آنکه بار دیگر مشکلات کودکان دارای معلولیت را مرور کنیم و به سهم خودمان صدای آنها باشیم.