مونا وسایل استعمال مواد مخدر همسرش را از پشت بخاری بیرون می‌آورد به من نشان می‌دهد. می‌گوید جلوی فرزندان مواد مصرف می‌کند و گاهی که حال خوبی ندارد بچه‌ها را اذیت می‌کند. مونا هم تحت تأثیر خشونت‌های همسر است اما بیشترین نگرانی را برای فرزندانش دارد. او مادر سه کودک سه، پنج و هشت‌ساله است. یک بار وقتی پدر حال خوبی ندارد موهای یکی از دخترها را از ته می‌تراشد و او را مورد خشونت قرار می‌دهد.
روزی که مونا با چشمان کبود برای دریافت کارنامه فرزندنش به موسسه آمد به این نتیجه رسیدیم باید اقدام جدی‌تری داشته باشیم. در گفت‌وگوهایمان به مونا تفهیم کردم که می‌تواند شکایت کند و جلو ادامه این رفتار را بگیرد اما ترس مانع بزرگ او بود. از او خواستیم حتی اگر شکایتی نمی‌کند آثار کبودی بدن خود را در پزشک قانونی ثبت کند تا اگر روزی تصمیم به اقدامی جدی‌تر گرفت پشتیبانی قانونی داشته باشد. بالاخره با اصرارهای ما مونا راضی به همکاری می‌شود. اما این تازه آغاز ماجراست.
معطلی‌های چند ساعته در پزشکی قانونی مونا را مستأصل می‌کند. «اگر همسرم به خانه بیاید و من نباشم چه اتفاقی می‌افتد؟ چگونه باید غیبت چند ساعته خود را توجیه کنم؟ اگر بار دیگر همسرم عصبانی شود و به من آسیب بزند چه می‌شود؟ دیگر تحمل درد را ندارم».  روند اداری اما به کندی پیش می‌رود و هیچ توجهی به شرایط سخت این زنان ندارد.
مشکل دوم نبود پزشک زن در آن زمان خاص در پزشکی قانونی  است. راضی کردن مونا به اینکه آثار کبودی در نقاظ مختلف بدن خود را به پزشک مرد نشان دهد آسان نیست. چند نفر  دیگر مانند مونا در این شرایط قرار داشته‌اند و از ادامه کار منصرف شده‌‌اند؟
یک روز کامل زمان می‌برد تا مراحل اداری اولیه طی شود و زمانی که باید برگه معاینه را دریافت کنیم زنگ پایان کار اداری خورده است و کار باید روز بعد پیگیری شود. به مونا می‌گویم لازم نیست فردا مراجعه کند و شخصا کار او را پیگیری می‌کنم. می‌دانیم نبودن در خانه دو روز متوالی برای او یعنی دردسر. روز بعد هم چند ساعتی در اداره معطل می‌شویم و درنهایت پاسخ می‌شنویم که مونا باید شخصا برای تحویل برگه مراجعه کند. هرچه شرایط را توضیح می‌دهیم قانع نمی‌شوند.
با مونا تماس می‌گیریم و او را راضی می‌کنیم برای دریافت برگه به پزشکی قانونی بیاید. با اصرار ما می‌پذیرد و درنهایت موفق به ثبت آسیب بدنی می‌شویم. مونا هرچند در ابتدا نگران بود اما امیدوار شده است که یک حامی در زندگی او وجود دارد. روزهای بعد دائم به زنانی فکر می‌کنیم که در شرایط مونا هستند اما هیچ حمایتی برای پیگیری حقوق خود ندارند. قانون نیز نه تنها حامی نیست که در هر مرحله کاری مانعی پیش روی آنها می‌گذارد. ادامه چرخه خشونت در چنین ساختاری بسیار سهل‌تر است.